تورزیارتی نور (ثبت نام تورهای کربلا حج عمره وتمتع و مشهد مقدس (تحت نظارت سازمان حج وزیارت(لباس احرام  حج  ساک ....موجود است

تورزیارتی نور (ثبت نام تورهای کربلا حج عمره وتمتع و مشهد مقدس (تحت نظارت سازمان حج وزیارت(لباس احرام حج ساک ....موجود است

این سایت مخصوص اطلاع رسانی به زائرین عمره ، عتبات عالیات و مشهد مقدس تهیه گردیده است.لباس های احرام از تولید به مصرف می باشد
تورزیارتی نور (ثبت نام تورهای کربلا حج عمره وتمتع و مشهد مقدس (تحت نظارت سازمان حج وزیارت(لباس احرام  حج  ساک ....موجود است

تورزیارتی نور (ثبت نام تورهای کربلا حج عمره وتمتع و مشهد مقدس (تحت نظارت سازمان حج وزیارت(لباس احرام حج ساک ....موجود است

این سایت مخصوص اطلاع رسانی به زائرین عمره ، عتبات عالیات و مشهد مقدس تهیه گردیده است.لباس های احرام از تولید به مصرف می باشد

قنوت بندگی - عید فطر بر همه روزه داران مبارک باد

 




بدرود ای ماهی که پاداش آن بی حساب بود و بخشش آن، بی دریغ.


بدرود ای زمزمه های سحر، ای گریستن های پنهانی و ای جاذبه های قرآنی.


بدرود ای سحرهای قشنگ دعا و لحظه های سبز اجابت.


بدرود ای سجده های حضور و دقایق سرشار از نور.


بدورد ای ماه فراوانی، ای شب های قدر، ای سفره گسترده رحمت.


بدرود ای ماهی که دعا در آن مستجاب بود.


بدرود ای بهترین ماه ها، ای ماهی که به یمن حضور تو، درهای بهشت گشوده بود و درهای دوزخ بسته.


بدرود ای ماهی که توبه و بازگشت را پاسخی جز قبول نبود.


بدرود ای ماه رخسار که دیروز چشم به راه آمدنت بودیم و امروز برای بازگشت دوباره ات، اشک شوق به دامن می ریزیم.



عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت


صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت






سی روز جان را در آزمون بندگی محک زدیم و چونان مجاهدی دست از جان شسته، به مصاف با هوای نفس و وسوسه ابلیس رفتیم و اینک هنگامه رهاشدن از دام های تنیده مال و منال دنیاست. و آنجا که دنیا با همه زرق وبرق هایش خودنمایی می کند، جهاد با مال، کم از جهاد با جان نیست و گاه دشوارتر از جان باختن می نماید.

مبادا که گاه بریدن از مال، دلت بلرزد و گاه دهش و بخشش، دستت سستی کند که هرچیز را زکاتی است که گذشتن از آن، شرط سپاسگزاری و فرمان بری است.


سی روز تن و جان را در بهاری ترین فصل از گردش عمر در سایه بندگی و پرهیز، سرسبزی دادند و پربار کردند و اینک زکاتی باید پرداخت تا از رنج گرسنگان کاست و چهره ر از غبار فقر پیراست و فراوانی را به خانه های ماتم زده برد و سفره های بسته را با عطر نان آشنا کرد که نگاهداشت ایمان، بی نان دور و دشوار می نماید. پس به شکرانه به بارنشستن جان و سلامت تن، دستی باید گرفت و باری از دوش برداشت. آمده ایم تا در پیمانی دوباره با خداوند، با دل کندن از زرق وبرق خاک و با پرداخت زکات، جامع عمل بر نیایش های رمضانی خود بپوشیم و دامن رستگاری را به کف آریمو خویشتن را پاک کنیم.

نمی توان اطراف خود را از سفره های خالی، پر دید و غبار بی چیزی را در چهره یتیمان و گرسنگان دید و بر خود نلرزید.

نمی توان لاف بندگی خداوند کریم را زد و دل نگران شکم های از گرسنگی به پشت چسبیده نبود. باید کاری کرد؛ باید مجاهدانه، نان را به سفره های خالی شهر برد که نماز و روزه، بی زکات کاری از پیش نمی برند و نوری نمی آفرینند.

این کلام خداوند است که می فرماید: «مؤمنان خانه نشین که زیان دیده نیستند، با آن مجاهدانی که با مال و جان خود در راه خدا جهاد می کنند، یکسان نمی باشند.»همچنین می فرماید: «با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این برای شما بهتر است.»



گفت پیغمبر که نفحت های حق

اندر این ایام می آرد سبق

گوش و هش دارید این اوقات را

در ربایید این چنین نفحات را

نفحه آمد مر شما را دید و رفت

هر که را می خواست، جان بخشید و رفت

نفحه دیگر رسید آگاه باش

تا از این هم وانمانی خواجه تاش




انگار همین دیروز بود که چشم های اشتیاقمان را به پهنه آسمان دوخته بودیم و آمدن ماه نو را انتظار می کشیدیم؛ ماهی که زمین را به آسمان پیوند می دهد و انسان را از تعلقات تن می کَنَد و به حقیقت ایمان نزدیک می کند، ماهی که آدمی را به میهمانی حضرت دوست دعوت می کند و او را بر کنار سفره بی پایان رحمت می نشاند، ماهی که با نور نماز و نیایش و با ریسمان روزه و پرستش و در سایه سار قرآن، تو را از چاه بردگی به ستیغ بلند بندگی می رساند. اینک آن ماه دلربا، آهنگ رفتن دارد و ما مانده ایم با یک دنیا انس و دل سپردگی و رنج تنهایی و بی تابی فراق. باید بسوزیم و بسازیم و چشم به راه آمدنش باشیم، تازه اگر نفسی از عمر باقی باشد و قافله مرگ، ما را با خود نبرد.

آری، مهمان عزیزی که سی روز عطر معنویت و ملکوت را در کوچه پس کوچه های جان ما می پراکند و شهر را مژده آبادانی می داد، انیک آماده رفتن است.

دریغا که ماه رمضان، دامن کشان می رود و دل های شیفته آنان که روزهایش را روزه داشتند و شب هایش را با قرآن و نیایش خوش بودند، با خود می برد.

ماه رمضان می رود و ما حیرانیم که شب قدر را جز در این ماه مبارک در کدام پاره زمان و در کجای روزگاران سراغ بگیریم! چه سخت می گذرد غروب های پس از این تا طلوع رمضانی دیگر!

یادش بخیر قرآن به سر گرفتن شب قدر، زانوزدن کنار سفره افطار، دعای سحر، بی قراری لحظه های اذان.

یادش به خیر روزهای روزه و شب های افطار و اشک های دم سحر.

یادش به خیر سی روز عاشقانه زیستن و سی روز بندگی کردن، سی روز دل سپردن و سی روز سربه زیری محض و اینک وداع با ماه خوبی ها، بدرود با ماه آدم شدن... .

بدرود ای ماهی که پاداش آن بی حساب بود و بخشش آن، بی دریغ.

بدرود ای زمزمه های سحر، ای گریستن های پنهانی و ای جاذبه های قرآنی.

بدرود ای سحرهای قشنگ دعا و لحظه های سبز اجابت.

بدرود ای سجده های حضور و دقایق سرشار از نور.

بدورد ای ماه فراوانی، ای شب های قدر، ای سفره گسترده رحمت.

بدرود ای ماهی که دعا در آن مستجاب بود.

بدرود ای بهترین ماه ها، ای ماهی که به یمن حضور تو، درهای بهشت گشوده بود و درهای دوزخ بسته.

بدرود ای ماهی که توبه و بازگشت را پاسخی جز قبول نبود.

بدرود ای ماه رخسار که دیروز چشم به راه آمدنت بودیم و امروز برای بازگشت دوباره ات، اشک شوق به دامن می ریزیم.

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت


شعر

افسوس که ایام شریف رمضان رفت

سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره این ماه مبارک

از دست به یک بار چو اوراق خزان رفت

ماه رمضان حافظ این گلّه بُد از گرگ

فریاد که زود از سر این گلّه، شبان رفت

شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت

شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

بی قدری ما چون نشود فاش به عالم؟

ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت

برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان

آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت

از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت

با قامت چون تیر در این معرکه آمد

از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را

چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غیوران به سراپرده مژگان

دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب

آنه که به صائب ز وداع رمضان رفت



نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد

باده خرم عید است که در ساغر شد

روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر

که ببخشند هرآن کس که در این دفتر شد

ساقی از میمنت عید دهد باده صاف

جرعه گیرید چو معشوق به خم رهبر شد

مطربا! نغمه عیدانه زن و دست فراز

که زهر پرده نغزت، هله ای دیگر شد

صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید

صد کشم رشک که ایام صیام آخر شد

فرصتی بود که این تیره دلی صاف شود

بر تشنبه لبان کوثر شد

آتشی بود که در سردی سوزان وجود

دم گرمی شد و در مجمر دل اخگر شد

وای بر ما که از این جام نگیریم لبی

حیف زان آتش اگر سوخت و خاکستر شد

حالی عید شد و رونق می افزون گشت

مستی افزون کند این باده چو پرشکر شد


دردا که ماه رحمتِ حق باز هــم گذشت

با آن که لحظه لحظه او مغتنـــــــم گذشت

درهای مغفــــرت به روی ما گشوده بود

مهمانی خدا به وسعت جود و کرم گذشت

شـــب‌های قـــدر او چقــدر باشکوه بود

ساعات غـــرق عفــو گنه، دم‌به‌دم گذشت

بر خرمن گناه من آتش کشــــید دوست

با آن که دیــــد معصیتـــم از رقــــم گذشت

دســــت مــــرا گرفت خـــدا و نجات داد

وقتی ز پا فتــــادم و آب از ســــرم گذشت

ای دل به هوش باش پس از ماه مغفرت

ماهــــی که می‌زدند گنه را قلــــم گذشت

هــــر کس نبُرد بهره از این چشمه زلال

باور کنیــــد زندگــی‌اش در عـــــدم گذشت

در عیـــد فطر خوان کـرم چیده می‌شود

گــــر ماه رحمت و کــــرم ذوالکــرم گذشت




مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
آیا چیزی قابل درو در این رمضان کاشته ایم ؟


تا ز رویت گرفته ام روزه / جز به یادت نکرده ام افطار



حلول ماه شوال و عید سعید فطر مبارک باد . . .


عید فطر، روز چیدن میوه های شاداب استجابت مبارک باد . . .


این عید فرخنده را به همگی شما عاشقان و دلدادگان صیام
تبریک و تهنیت عرض می نمایم.


با خوردن اگر حال تو جا می آید / خوش باش که ایام صفا می آید
آماده به حمله باش در این شب عید / وقتی که صدای ربنا می آید . . .

کم کم غروب ماه خدا دیده می شود / صد حیف ازین بساط که برچیده میشود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت / خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود
عید شما مبارک


بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا
بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها
بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی
بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم
و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک.
التماس دعا


خداحافظ ای ماه غفران و رحمت / خداحافظ ای ماه عشق و عبادت
خداحافظ ای ماه نزدیکی بر آرزوها / خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی
خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه / خداحافظ ای بهترین ماه الله


خدیا ، خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده.
آمین

حلول ماه عید و شادی مسلمین است / پایان ماه روزه، برای صائمین است
نشاط و افتخار و شادی و سربلندی / از محک الهی برای مؤمنین است . . .


عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت / صد شکر که این آمد و صدحیف که آن رفت . . .

و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم
اللهم عجل لولیک الفرج . . .

عید فطر و جشن طاعت بر ره یافتگان ضیافت الهی مبارک


دلها همه بهاران شد از شمیم باران / مه رخ نموده امشب در عید روزه داران
هر کس که در دعایش یادی کند ز یاران / شیرین تر از عسل باد کامش به روزگاران . . .
ادامه مطلب ...

شهادت مظلومانه حضرت امیر المومنین (ع)را به تمام شعیعان تسلیت باد







خــــــداحافظ

ای کوفه ای شهر غم

که در کام من ریختی زهر غم

بیا ای فروغ شهادت بیا

نجات علی ای شهادت بیا

که شام علی گشته دیگر سحر

به شامم کسی آفتابی نداد

سلام علی را جوابی نداد

خدایا زکارم گره وا شده

خدایا دلم تنگ زهرا شده

که امشب روم نزد پیغمبر

خــــــداحافظ

ای کوچه های خموش

نیاید دگر نان و خرما به دوش

خــــــداحافظ



   


ای سجده گاه علی 

که مانده نگاهت به راه علی

خداحافــــــظ

ای ماجـــرای فدک

خداحافـــظ

ای نـــان خشک و نمک

خــــــداحافظ

ای خشـــــــم لب دوخته

خــــــداحافظ

ای خانه سوخته

خــــــداحافظ

ای کوچــــــه ی پر زدود

خــــــداحافظ

ای باغ یــــــــاس کبود

خــــــداحافظ

ای انتـــــظـــــار عجـــــــل

خــــــداحافظ

ای زانــــــــــــوی در بغل

دگر اشـــــک و آهـــــــــم ندارد سحر

خداحافظ ای پــــــــور من ای حـــــــسن

که سهم تو شدخـــــــــــــون دلهای من

خداحافظـی کرده ام با هــــمه

که چشـــــــم انتظارم بود فاطـــــمه

غم و دردم آخر به پایـــــــان رسید

به زهرا بگــــــــو این مهمان رسید

بیا حـــق ز حق ناسپاســـان بگیر

علـــــــی از علـــــی ناشناسان بگیر

خــــــداحافظ

ای سنـــــگ زن های بام

خــــــداحافظ

ای سرشــــــکن های شـــــام

خــــــداحافظ

ای نخــــــــل ها چاها

دگر نشـــــنوید از علـــــــــی آه ها

که شام علــــــــی گشته دیگر سحــــــر

که امشــــــــب رود نزد پیغمـــــــبر

 

 

علی آن شب خدایی تر وضو کرد چه زیبا، مرگ را بی ‏آبرو کرد!

عطر قدم‏های علی، در کوچه‏های کوفه می‏وزد.

ناشناس شبگرد کوفه،

به سمت مسجد می‏رود و ماه،

مثل همیشه، مثل همه شب‏ها شاهد است.

و ماه، دوباره، هزار باره، دل سپرده به ضرباهنگ قدم‏هایی که نبض جهان است.

امشب، صدای قدم‏های علی علیه‏السلام

، تندتر از همیشه است.

امشب،طرز راه رفتن علی علیه‏السلام عوض شده است.

مثل همیشه نیست؛ زمین، این را حس می‏کند، علی علیه‏ السلام ، شتاب دارد.

شهادت می‏چکد از گام‏هایش زمان پا می‏ نهد برا جای پایش

در و دیوار،

امشب بی‏قرارند قدم‏های علی را می‏شمارند!!

کاش مولا بازگردد!

کاش مولا به مسجد نرود!

کاش ابن ملجم امشب خواب بماند!

کاش دنیا خراب بشود!

کاش آسمان بر زمین آوار شود،

اما علی نرود؛

علی به مسجد نرود.

ولی رفت.

اینک این کاسه شیر من است که نیمه شب سراغ تو آمده است؛
درست مثل مهربانی تو که همیشه نیمه شبان به سراغمان می آمد.

اینجا پشت در خانه ات، دستان لرزان زیادی، میزبان کاسه های
شیری است که دیگر ناامیدانه دارند به سختی زمین هجرت می کنند.

تا طلوع صبح چقدر راه مانده، نمی دانم؛
من که همیشه آمدن صبح را از طنین گام های تو تخمین می زدم
اما حالا که دو روز است مهمان نیمه شب بیغوله دل ما نشدی
حساب و کتاب زمان از دستم خارج شده، مثل رمق تو از بدنت.

ما را به خانه ات راه نمی دهند، می گویند مولا توان دیدار
کسی را ندارد؛ می دانم که تو این را نخواسته ای.

من خودم مدام کسانی را می بینم که به خانه ات آمد
و شد می کنند؛ کسانی که مثل چراغ خانه همسایه، نورانی
و روشن اند، ولی چهره هایی غمگین و گرفته دارند.

من که باورم نمی شود تو با یک ضربت شمشیر این گونه بیمار شده باشی.
بارها از مادربزرگم قصه جنگ خیبر و در قلعه را شنیده ام، همین طور
جریان نبرد تو را با عمربن عبدود در جنگ خندق، ولی مادربزرگم می گوید
تو دیگر آن علی نیستی خصوصاً بعد از رفتن رسول خدا(ص) و دخترش.

مادربزرگم آن روزها در مدینه تو را دیده است که چگونه از غم دختر
رسول خدا(ص)، توان راه رفتن نداشته ای.
مادرم همیشه از تو بد می گفت.

هر وقت یاد پدرم می افتاد و یواشکی گریه می کرد، می گفت این ها
زیر سر علی است، اما حالا که جریان را فهمیده، مدام گریه می کند و از
خدا و تو می خواهد که او را ببخشید. من هم از تو می خواهم که او را به
خاطر من و خواهر کوچکم که او را بر پشتت سوار می کردی، ببخشی.
حالا من هم آمده ام اینجا پشت در خانه تو و این کاسه شیر را
هم از همسایه برای تو قرض گرفته ام. من اینجا تنها نیستم، این
پیرمرد نابینا هم با آن دستان لرزانش، سر به دیوار خانه گذاشته
می نالد و مدام تو را صدا می زند و آن زن سال خورده ای
که بُهت از نگاهش با قطره های اشک پایین می آید و آن کودک یتیم
و آن مرد جذامی و آن دیگری... .
پس من آن قدر به انتظارت می ایستم تا خود بیایی و این کاسه شیر
را از دستم بستانی و بنوشی.
من اینجا منتظر ایستاده ام تا بیایی؛
درست همین جا.

 

امشب این دل یاد مولا می کند

لیله القـدر است و احیا می کند

بشنو ای گـوش دلها بی صدا

نغمه ی فـزت و رب الکعبه

 


     

علی ، دل خسته و رنجور ، تنهای تنها ، در مسجد است . و چه دلتنگی عظیمی است ، دوری علی و پسر عمش ، محمد مصطفی . مسجد شلوغ است . ولی اینان کجا می فهمند ، سرخی داغ فراق علی را ، به محراب می رود . دستها را بالا می آورد و طلب صبر میکند . از بیرون مسجد ، صدائی به گوش می رسد و این چه صدائی است که اینگونه علی را بی تاب کرده است . این صدای گریه حسنین است . سراسیمه از مسجد بیرون می اید و آن دو دردانه زهرا را به آغوش می کشد .

علی، می خواهد علت گریه و هراسشان را بپرسد ، اما نوای مادر مادر حسنین ، آنچنان قرار از دل علی می رباید، که گوئی روحش از اسارت فقس تن رها می شود . از حال می رود و روی زمین می افتد . آرزو می کند که حتی یک لحظه ، بی فاطمه ، در این دنیای پر فتنه ، نفس نکشد . ولی او باید بماند . تنهای تنها ، با این همه غربت و درد . و نه تنها بماند ، بلکه سالها سکوت کند و دم بر نیاورد. زیرا که سکوت ، سفارش پیامبر بود به علی و چه سخت است سکوت ، دیدن و گذشتن ، برای فاتح خیبر و شیر خدا ، و چه درد آور است استخوان در گلو نگه داشتن و درد دل با چاههای صبور مدینه ، گفتن .و حال ، سالها گذشته است و ما هنوز به انتظار گرفتن انتقام خون یاس کبود مدینه ، آمدن فرزند زهرا را آرزو می کنیم .

 

نمی‏دانم چرا رمضان، با تمام آسمانی بودنش برایم بار غم دارد؟
هر سال شب‏های قدر، این‏گونه است.
علی جان!
گویی دارم می‏بینم اوج ‏گرفتنت را آرام، آرام.
پروازت را می‏بینم.
تو در نماز هستی، به نماز عشق ایستاده ‏ای و صفی از ملائکه اقامه نماز
کرده ‏اند با تو. قامتت چه پا برجا و استوار است!
هرچند بعد از فاطمه، شکسته شده بودی، اما حالا دارم می‏بینمت
که عشق، راست قامتت کرده است.
حالا دارم می‏شنوم زمزمه ‏های عاشقانه‏ ات، گوش آسمان را چون همیشه
پر کرده است. به رکوع می‏روی، با چه شوری، دارم لبریز بودنت را می‏بینم.
برمی ‏خیزی از رکوع، حالا به قصد سجود... دلهره، لحظه به لحظه بیشتر
می‏شود؛ اما نه! آسمان به غلغله افتاده است...
چرا لبخند می‏زنی یا علی؟! عرش در هیاهو است.
قلب آسمان در التهاب ذوب شده است.
یا علی! زمین مسجد می‏خواهد، شمشیر زهردیده را ببلعد.
محراب می‏خواهد تو را در خود بگیرد؛
اما تو در آرامشی عجیب، دست و پا زدن زمین و آسمان را به سخره
گرفته ‏ای.چه سجده طولانی، چه سجده لبریز از انتظاری!
گویی نقش دیدار را بر صفحه جانمازت حک کرده ‏اند و تو محو تماشایی
که از سجده برنمی‏خیزی. منتظری... منتظری تا آن وعده ‏ها را که
گوش‏هایت سال‏ها از پیامبر صلی ‏الله‏ علی ه‏و‏آله شنیده بودند حالا به
دیده عشق بنگری و سرمست، پایکوبی کنی.
مولا! زبان زمان، گنگ مانده است.
اشقی الاشقیا به سمت تو می‏آید؛
سیه چرده و رعب‏آور، دارم می‏بینمش.
شمشیرش نگاه به میان سر تو دوخته است و حال دارم
می‏بینم اشک زهرآگین شمشیر را که فرو می‏چکد و در تقلا
با سرانگشتان قاتل لعین توست.
هرچه فریاد می‏کشد، رهایش نمی‏کند.
هرچه تکاپو می‏کند، گلویش بیشتر فشرده می‏شود.
دارم می‏بینمش که چگونه تلاش می‏کند...، اما بی‏فایده است.
دستی بالا می‏رود... کاش رضای خداوند در
این بود، تا با آهی همان جا خشک می‏ماند!
دست بالا می‏رود و پایین می‏آید. در و دیوار، شیون می‏کند.
نماز، شرمنده، اشک‏ریز است و صدای تاریخ، در گلو یخ بسته است.
پنجره‏ ها، بی‏قرار باد، زار می‏زنند.
وای، چگونه تاب بیاوریم این لحظه را،
یا علی! چرا لبخند می‏زنی؟


 

شد کشته بمحراب عبادت حیدر

هر دیده بحال مرتضی می گرید

بـا گفتن "قد قتل" ز جبریل امین

در خلد برین خیر نساء میگرید

 

دعا بدون علی قابل اجابت نیست،

که مهر اصل اجابت به هر دعاست علی

بزن تو دستتوسل به دامن مولا،

که درد جامعه را بهترین دواست علی(ع)

 

دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)

یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)

وقتی که شکافت فرق او در محراب

گفتند مگر نماز می خواند علی(ع)

 

ناله کن اى دل به عزاى على

گریه کن اى دیده براى على

کعبه ز کف داده چو مولود خویش

گشته سیه پوش عزاى على

 

طبیبا کودکان چشم انتظارند

بجز بابای ما بابا ندارد

تکلم کن ز بیمارت سخن گوی

ولی آهسته در گوش حسن گوی . .

 

 

 

کوفه امشب التهاب محشر است

کوفه امشب کربلایی دیگر است

در فلک شوری دگر افتاده است

جبرئیل آوای غم سر داده است

مصیبت شهادت حضرت علی (ع) تسلیت باد

 

 

تیر غصه بر دل زارم نشست

تیغ دشمن فرق مولایم شکست