این داعشی کافر بعداز بریدن سر کردهای کوبانی بعد از ساعتی به درک واصل شد
پس خداوند جای حق نشسته امیدوارم که همه داعشی ها مثل این به درک واصل بشن
داعش،چه ز"ماو کربلا "میدانی؟
ما را ز سر بریده می ترسانی؟
ما گر ز سر بریده می ترسیدیم
در مستی مرگمان نمی رقصیدیم
ما شیفته ی راه شهادت هستیم
سرباز و فدایی ولایت هستیم
صد بار اگر کشته به راهش گردیم
با جان دگر دوباره بر می گردیم
شاگرد کلاس اول عباسیم
پس روی حسین و زینبش حساسیم
تا باز بفهمی که چه بی پرواییم
با سر به سِتیزِ خنجرت می آییم
کودک نشوی،گول خودت را نخوری
باخنجر خود دست خودت را نَبُری
پا را ز گلیم خود فرا تر نَبَری
این لقمه بزرگ است،دهان را نَدَری
با پا به سر بخت سیاهت نزنی
با دست خودت گور خودت را نَکَنی
پایت به حریم کربلا وا بشود
صد کرببلای تازه برپا بشود ...
امام هادی علیه السلام سحرگاه روز پانزده ذیحجه قدم به عرصه گیتی نهاد تا وجود تابناکش روشنایی بخش تاریکی های جهل و بی ایمانی شود. نوزادی در آینده ای نه چندان دور مایه سربلندی و افتخار اسلام شد. امام دهم ادامه دهنده رسالت خطیر امامان ماقبل خویش بود. میلاد با سعادت و پر برکت امام علی النّقی علیه السلام بر تمامی دوست داران خاندان نبوّت و شیعیان جهان مبارک باد.
خوشا بر حالت ای مرغ سبکبال
که از زندان تن بیرون پریدی
رها گشتی ز دام و قید دنیا
بسوی باغ رضوان پر کشیدی
ز دنیا دل بریدی در جوانی
به وصل یار جاویدان رسیدی
به جبهه جان به کف ماوا نمودی
خدای خویش را در جبهه دیدی
به فرمان خدا لبیک گفتی
ندای ارجعی را چون شنیدی
تو روح زندگی را با شهامت
به جسم خسته عالم دمیدی
تو الله اشتری را درک کردی
که جان را دادی و جنت خریدی
تو درس از خط عاشورا گرفتی
تو مرگ سرخ را هم برگزیدی
شهادت را سعات خواند رهبر
تو گلگون رخ شهیدی و سعیدی
ره گلزار عاشورا گرفتنی
گل سرخ شهادت را تو چیدی
به میدان شهادت پا نهادی
ز خون خود حماسه آفریدی
هزاران لاله از خون تو روئید
تو ای خون خدا هر جا چکیدی
نقاب از چهره تزویر کفار
به نیروی خداوندی دریدی
امید خصم را نومید کردی
به چشمش خار پیروزی خلیدی
حضورت جاودان گردیده در دل
اگر از دیدگانم ناپدیدی
شکسته بال « محزون » ، لیک آزاد
تو اندر جمع یاران شهیدی
علی اکبر شجعان
شهادت نامه دردفتر
نوشتی
شهادت نامه ات
امضای خون داشت
کبوترگشتی وبا پَر
نوشتی
غزل هائی سرودی
از رِشادت
عَجَب انشائی از
باورنوشتی
حُسَین امّا به
خطِّ خون و سرمشق
به سربند و به
انگشتر نوشتی
لب خشکیده ات
مستانه می خواند
دعای ربّنا از
بر نوشتی
شبِ حمله حنا
بستی سرو روی
صفای قاسم و
اکبر نوشتی
به سانِِ عون و
جعفر خون سُرخـَت
مُـرَکـَّب شد
گُلِ اَحمَر نوشتی
گلویت خشک و
خونین بودو مجروح
زِحُلقومِ علی
اصغر نوشتی
مُنَوَّر سینه
ات را لاله گون کرد
دوصدباور تو
ازداوَر نوشتی
زِ خورشیدیّ
وسیمِ خارداران
سِنان و نیزه و
خنجر نوشتی
به روی مین جَبین
ساییدی آن شب
شهادت نامه در
«معبر» نوشتی
به خمپاره تنت
شد پاره پاره
زِ اَعشارَش گُلِ پرپر نوشتی
جدا شد دستت
ازپیکرچو عبّاس
رسالت با یَـدِ
دیگر نوشتی
سَرِ خونینت
ازپیکرچوافتاد
شهیدِ کربلا بی
سر، نوشتی
زِرِه پوشان که
بر جِسمت خزیدند
زِاَسب و نعلِ
تازه ترنوشتی
چورگباری تَـنَت
آماجِ خون کرد
لِثاراتَ
الحُسَین آخر نوشتی
مَیِ نابِ شهادت
سَرکشیدی
مَرامِ ساقی و
ساغر نوشتی
به سانِ جعفرِ
طیّارِ اسلام
بهشتی گشتی و با
پَر نوشتی
پیامِ زینبی
دادی به عالم
حجابِ مادروخواهرنوشتی
به ما جامانده
ها آخرپیامت
اِطاعت ازخطِ
رهبرنوشتی
قصیده از غلامرضا مهدوی