بدرود ای ماهی که پاداش آن بی حساب بود و بخشش آن، بی دریغ.
بدرود ای زمزمه های سحر، ای گریستن های پنهانی و ای جاذبه های قرآنی.
بدرود ای سحرهای قشنگ دعا و لحظه های سبز اجابت.
بدرود ای سجده های حضور و دقایق سرشار از نور.
بدورد ای ماه فراوانی، ای شب های قدر، ای سفره گسترده رحمت.
بدرود ای ماهی که دعا در آن مستجاب بود.
بدرود ای بهترین ماه ها، ای ماهی که به یمن حضور تو، درهای بهشت گشوده بود و درهای دوزخ بسته.
بدرود ای ماهی که توبه و بازگشت را پاسخی جز قبول نبود.
بدرود ای ماه رخسار که دیروز چشم به راه آمدنت بودیم و امروز برای بازگشت دوباره ات، اشک شوق به دامن می ریزیم.
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
سی روز جان را در آزمون بندگی محک زدیم و چونان مجاهدی دست از جان شسته، به مصاف با هوای نفس و وسوسه ابلیس رفتیم و اینک هنگامه رهاشدن از دام های تنیده مال و منال دنیاست. و آنجا که دنیا با همه زرق وبرق هایش خودنمایی می کند، جهاد با مال، کم از جهاد با جان نیست و گاه دشوارتر از جان باختن می نماید.
مبادا که گاه بریدن از مال، دلت بلرزد و گاه دهش و بخشش، دستت سستی کند که هرچیز را زکاتی است که گذشتن از آن، شرط سپاسگزاری و فرمان بری است.
سی روز تن و جان را در بهاری ترین فصل از گردش عمر در سایه بندگی و پرهیز، سرسبزی دادند و پربار کردند و اینک زکاتی باید پرداخت تا از رنج گرسنگان کاست و چهره ر از غبار فقر پیراست و فراوانی را به خانه های ماتم زده برد و سفره های بسته را با عطر نان آشنا کرد که نگاهداشت ایمان، بی نان دور و دشوار می نماید. پس به شکرانه به بارنشستن جان و سلامت تن، دستی باید گرفت و باری از دوش برداشت. آمده ایم تا در پیمانی دوباره با خداوند، با دل کندن از زرق وبرق خاک و با پرداخت زکات، جامع عمل بر نیایش های رمضانی خود بپوشیم و دامن رستگاری را به کف آریمو خویشتن را پاک کنیم.
نمی توان اطراف خود را از سفره های خالی، پر دید و غبار بی چیزی را در چهره یتیمان و گرسنگان دید و بر خود نلرزید.
نمی توان لاف بندگی خداوند کریم را زد و دل نگران شکم های از گرسنگی به پشت چسبیده نبود. باید کاری کرد؛ باید مجاهدانه، نان را به سفره های خالی شهر برد که نماز و روزه، بی زکات کاری از پیش نمی برند و نوری نمی آفرینند.
این کلام خداوند است که می فرماید: «مؤمنان خانه نشین که زیان دیده نیستند، با آن مجاهدانی که با مال و جان خود در راه خدا جهاد می کنند، یکسان نمی باشند.»همچنین می فرماید: «با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این برای شما بهتر است.»
گفت پیغمبر که نفحت های حق
اندر این ایام می آرد سبق
گوش و هش دارید این اوقات را
در ربایید این چنین نفحات را
نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را می خواست، جان بخشید و رفت
نفحه دیگر رسید آگاه باش
تا از این هم وانمانی خواجه تاش
انگار همین دیروز بود که چشم های اشتیاقمان را به پهنه آسمان دوخته بودیم و آمدن ماه نو را انتظار می کشیدیم؛ ماهی که زمین را به آسمان پیوند می دهد و انسان را از تعلقات تن می کَنَد و به حقیقت ایمان نزدیک می کند، ماهی که آدمی را به میهمانی حضرت دوست دعوت می کند و او را بر کنار سفره بی پایان رحمت می نشاند، ماهی که با نور نماز و نیایش و با ریسمان روزه و پرستش و در سایه سار قرآن، تو را از چاه بردگی به ستیغ بلند بندگی می رساند. اینک آن ماه دلربا، آهنگ رفتن دارد و ما مانده ایم با یک دنیا انس و دل سپردگی و رنج تنهایی و بی تابی فراق. باید بسوزیم و بسازیم و چشم به راه آمدنش باشیم، تازه اگر نفسی از عمر باقی باشد و قافله مرگ، ما را با خود نبرد.
آری، مهمان عزیزی که سی روز عطر معنویت و ملکوت را در کوچه پس کوچه های جان ما می پراکند و شهر را مژده آبادانی می داد، انیک آماده رفتن است.
دریغا که ماه رمضان، دامن کشان می رود و دل های شیفته آنان که روزهایش را روزه داشتند و شب هایش را با قرآن و نیایش خوش بودند، با خود می برد.
ماه رمضان می رود و ما حیرانیم که شب قدر را جز در این ماه مبارک در کدام پاره زمان و در کجای روزگاران سراغ بگیریم! چه سخت می گذرد غروب های پس از این تا طلوع رمضانی دیگر!
یادش بخیر قرآن به سر گرفتن شب قدر، زانوزدن کنار سفره افطار، دعای سحر، بی قراری لحظه های اذان.
یادش به خیر روزهای روزه و شب های افطار و اشک های دم سحر.
یادش به خیر سی روز عاشقانه زیستن و سی روز بندگی کردن، سی روز دل سپردن و سی روز سربه زیری محض و اینک وداع با ماه خوبی ها، بدرود با ماه آدم شدن... .
بدرود ای ماهی که پاداش آن بی حساب بود و بخشش آن، بی دریغ.
بدرود ای زمزمه های سحر، ای گریستن های پنهانی و ای جاذبه های قرآنی.
بدرود ای سحرهای قشنگ دعا و لحظه های سبز اجابت.
بدرود ای سجده های حضور و دقایق سرشار از نور.
بدورد ای ماه فراوانی، ای شب های قدر، ای سفره گسترده رحمت.
بدرود ای ماهی که دعا در آن مستجاب بود.
بدرود ای بهترین ماه ها، ای ماهی که به یمن حضور تو، درهای بهشت گشوده بود و درهای دوزخ بسته.
بدرود ای ماهی که توبه و بازگشت را پاسخی جز قبول نبود.
بدرود ای ماه رخسار که دیروز چشم به راه آمدنت بودیم و امروز برای بازگشت دوباره ات، اشک شوق به دامن می ریزیم.
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یک بار چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گلّه بُد از گرگ
فریاد که زود از سر این گلّه، شبان رفت
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
بی قدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت
برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت
چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنه که به صائب ز وداع رمضان رفت
نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد
باده خرم عید است که در ساغر شد
روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر
که ببخشند هرآن کس که در این دفتر شد
ساقی از میمنت عید دهد باده صاف
جرعه گیرید چو معشوق به خم رهبر شد
مطربا! نغمه عیدانه زن و دست فراز
که زهر پرده نغزت، هله ای دیگر شد
صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید
صد کشم رشک که ایام صیام آخر شد
فرصتی بود که این تیره دلی صاف شود
بر تشنبه لبان کوثر شد
آتشی بود که در سردی سوزان وجود
دم گرمی شد و در مجمر دل اخگر شد
وای بر ما که از این جام نگیریم لبی
حیف زان آتش اگر سوخت و خاکستر شد
حالی عید شد و رونق می افزون گشت
مستی افزون کند این باده چو پرشکر شد
دردا که ماه رحمتِ حق باز هــم گذشت
با آن که لحظه لحظه او مغتنـــــــم گذشت
درهای مغفــــرت به روی ما گشوده بود
مهمانی خدا به وسعت جود و کرم گذشت
شـــبهای قـــدر او چقــدر باشکوه بود
ساعات غـــرق عفــو گنه، دمبهدم گذشت
بر خرمن گناه من آتش کشــــید دوست
با آن که دیــــد معصیتـــم از رقــــم گذشت
دســــت مــــرا گرفت خـــدا و نجات داد
وقتی ز پا فتــــادم و آب از ســــرم گذشت
ای دل به هوش باش پس از ماه مغفرت
ماهــــی که میزدند گنه را قلــــم گذشت
هــــر کس نبُرد بهره از این چشمه زلال
باور کنیــــد زندگــیاش در عـــــدم گذشت
در عیـــد فطر خوان کـرم چیده میشود
گــــر ماه رحمت و کــــرم ذوالکــرم گذشت