این سایت مخصوص اطلاع رسانی به زائرین عمره ، عتبات عالیات و مشهد مقدس تهیه گردیده است.لباس های احرام از تولید به مصرف می باشد
درباره من
آرزوی جاودانه هر مسلمان به خصوص شیعیان اهل بیت (ع) اینست که حتی اگر یکبار در زندگی هم شده ،بتوانند اعمال حج و عمره انجام داده و بارگاه مطهر ائمه اطهار(ع) را زیارت نمایند.قصد و نیت اینجانب از راه اندازی این سایت تحقق این مطلب است.
موبایل: 09125969399
09147428701 09357349933
09361322233
ادامه...
حسین جان! ای چراغ هدایت و ای کشتی نجات! ای
جان شیرین رسول! تو پنجمین آیه آل کسا و گواه حقانیت نبی در روز مباهله
ای. از ازل تا ابد، ترنّم نام تو، گره از کار فروبسته اهل عالم گشوده است. میلاد ریحانه رسول خدا، معنی آیه تطهیر، سرور شهیدان و آزادگان، اباعبدالله الحسین مبارک باد! کدامین
مکتب آزادگی است که در محضر مربی بزرگ شرافت و آزادمردی سر تعظیم فرود
نیاورد و حسین را قامت بلندبالای ایثار و انسانیت نخواند؟ ای
پرورده دامان رسول! ای تأویل سوره فجر! ای محبوب ترین وجود زمینی نزد اهل
آسمان! به یُمن میلاد فرخنده ات، شفیع دستان خالی مان در محضر رسول خدا باش
حسین(ع)، محبوب قلب
های مردم بود. در نهایت فروتنی و سادگی زندگی می کرد. همه ساله پیاده به حج
می رفت. به عیادت بیماران می شتافت. انفاقش بی مانند بود. دعوت فقیران را
رد نمی کرد و آنها را به میهمانی فرا می خواند. همچنین کیسه های غذا را به
در خانه محتاجان و بیوه زنان و یتیمان می برد. در زمان خلافت پدرش، در
صحنه های سیاسی و نظامی نقشی فعال داشت. در زمان امامت برادرش، امام
حسن(ع)، لحظه ای از پیروی و حمایت او دست نکشید و آن گاه که وعده الهی فرا
رسید، برای ادای وظیفه و شهادت در راه خدا لحظه ای درنگ نکرد. حسین جان! ای چراغ هدایت و ای کشتی نجات! من احب ان ینظر الى احب اهل الاءرض الى اهل السماء فلینظر الحسین . هر که دوست دارد به محبوبترین شخص روى زمین نزد آسمانیان بنگرد، به حسین نگاه کند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم
به هر طرف نگری جلوه ی جمال خداست ادب کنید که میلاد سید الشهداست گرفته ختم رسل روی دست آینه ای که در صحیفه ی او صورت خدا پیداست به مصحف رخ او با وضو نگاه کنید که نقطه نقطه آن جای بوسه ی زهراست شکوه داوری و صورت محمدی اش دل از رسول خدا می برد زبس زیباست رسول و حیدر و زهرا دهند دست به دست به خنده خنده گلی را که بلبلش طاهاست هنوز نامده بگرفت دست فطرس را که دست گیری از پا فتادگان با ماست طلب کنید زمعبود هرچه می خواهید که مستجاب در این لیلی شریف دعاست به بیت وحی چراغ هدایتی تابید که روشنایش افزون ز وسعت دنیاست به منکران شفاعت بگو نگاه کنید شفیع بر روی دست شفیعه ی دو سراست خدا به ختم رسل کشتی نجاتی داد که پیش وسعت او گم هزار ها دریاست در انبیا و رسل در ائمه تنها اوست که خاک تربتش از بهر درد خلق دواست رسول گفت حسین از من است و من زحسین نبی حسین و حسین اش همان رسول خداست چه دیدنیست به بوستان سبز وحی گلی که نقش بوسه ی پیغمبرش ز سرتا پاست به شهریاری عالم مقام خود ندهد کسی که پشت درخانه ی حسین گداست به صبح سوم شعبان ولادت اول ولادت دگرش ظهر روز عاشوراست نوشته اند ز خونش به صفحه تاریخ که هرکه در ره حق شد فنا بقای بقاست خدا گواست غلام سیاه چهره ی او به خیل چهر سفیدان روزگار آقاست حسین کیست چراغ هدایتی که از او همیشه روشن هفتاد دو چراغ هداست نسیمی از حرمش گر گذر کند به جهیم جهیم اگر بفروشد به خلد ناز ، به خود ناز رواست این حسین کیست چراغی که محفل نورش تنور و مقتل و نوک سنان و تشت طلاست وظیفه ی همه انبیا به دوشش بود گذشت از سرو از جان کرد قامت راست
سومین دلیل روشن
میآید؛ با چشمانی که افقهای سرخ را تجربه خواهد کرد و دستانی که درخت ظلم را بارور نمیخواهد. مدینه، پرشورترین ترانه ها را به پیشوازش دف میزند و میچرخد. عود بسوزانید و دست بیفشانید که وامگذار عزت شیعه از راه میرسد! او میآید تا دین رسول الله صلی الله علیه وآله پایمال ستم و ناجوانمردی نشود. میآید
تا راهزنان سپیده، راه بر قبله آفتاب نبندند؛ کسی که دلش فراخنای دشتها
را میماند و صدایش، سکوت آزادگان زمین را به فریاد میخواند. اوست که دهمین روز محرم را به تاریخی جاودان بدل میکند. حسین
علیهالسلام به دنیا میآید و در عصری که نیزههای ظالم، گلوی انسانیت را
نشانه گرفتهاند و پرچم علوی را بر خاک افتاده میخواهند، نه عدالت علی
علیهالسلام را برمیتابند و نه نجابت حسن علیهالسلام را و اینگونه بود
که تنها، قانون شمشیر میتوانست سکه ظلم و فساد را از رواج بیندازد. ای سومین دلیل روشن! آمدی و قدمهای سایهنشین را با خورشید نفسهایت به برخاستن فرا خواندی. با تو، مه آلودترین کوهها به طواف روشنایی رفتند و چشمان خونریز بی عدالتی، برای همیشه، به توفان مذمت سپرده شدند. عاشورا،
خلاصهای بود از روزهای سربلند زندگیات؛ روزهایی که شانههای علیوارت،
بار سنگین امامت را به دوش میکشید در هیاهوی کفتارهای غاصب. تو آمدی تا
منکر، به ذلت آید و معروف، بر دل جهان، سروری کند؛ تا باران آزادگی و
عدالت، پنجرههای خوابآلود را بشوید و قفلهای تیرگی از دهان درهای بسته
عدل، برداشته شود و در این جاده سراسر خطر، تار و پودت را با پروردگارت
معامله کردی. نامت تا همیشه زمین و زمان، بر دروازههای شهید عشق، زنده و جاویدان است. حضور سبز تو زیباترین خاطره هاست نگاه روشن چشمت، نگاه پنجرههاست تو از کدام تباری که بعد عمری باز هنوز، نام بلندت نوای حنجرههاست
السلام علیک یا سبط یاسین وطه! السلام علیک یا مولود لؤلؤ و مرجان! سلام بر تو ای صاحب فجر و شبهای دهگانه! السلام علیک، یا عشق! سلام، سومین انعکاس عکس خدا در آیینه خاک! سلام، خون منتشر خدا در رگهای زمین! سلام، معنای مرد! سلام، تجسّم صبر! سلام، اسطوره شهادت! کربلا قلب زمین است و عاشورا قلب زمان. و تو زاده شدهای تا در نقطه عطف جهان، خون گرمت را به رگهای خاک بسپاری و قلب عشق را به تپیدن وا داری. سلام، ای آن که طنین نامت، چشمههای اشک را بیدار میکند. سلام، ای آنکه سبزی باغچهها از سرخی خون توست! سلام، ای آنکه قبله نمای حقیقت، تا ابد سمت مزار تو را نشانه رفته است! سلام، ای ناخدای سفینه نجات! سلام، ای هادی رودهای سرگشته! سلام، ای فانوس دریای هدایت! سلام، شعر سرخ خدا! سلام، خطبه بلیغ شهادت! سلام، پرچم برافراشته شعر و شمشیر! سلام، ای سپیده لیله قدر! سلام، ای تشنه ترین رود، سربریده ترین شمس! سلام، ای سرمست از شراب طهور شهادت! سلام، ای سرسپرده به تیغ یار!
سلام... ما این سوی زمان نشسته ایم و تو از فراسوی زمین و زمان، نشستگان را به برخاستن میخوانی و ایستادگان را به رفتن. در این سوی زمان، هنوز ماییم و خاطره تپنده فریادت که قلبهای مرده را روح میدمد و خاک تیره را سرخ میکند. سلام، ای ذبیح خدا! سلام، ای وارث امتحان ابراهیم! سلام، ای آیینه دار یحیی! تو
زاده شده ای که در نزدیکترین نقطه از زمین به آسمان کشته شوی؛ تا خورشید
سربریده ات از فراز نیزه ها شام سیاه ظلم را رسوا کند. السلام علیک، یا ابا عبدالله!
هیاهوی عشق من هیاهوی
عشق در رگان زمان میجوشد؛ آنچنان که شاهدان قدسی، اتفاق را تنگ در بغل
میفشرند. با اولین اذان صبح، مژده رسیدنش دهان به دهان شهر میچرخد و هوا
بوی نسیم میگیرد. آمده است تا معنای آب را در عطش روزهای بهت آلود زمین،
خوب حس کند. آمده است تا بر شانههای استوارش، درد ناسپاسی شهر را بکشد و
فرات، مظلومیتش را موج بزند. آمده است تا چشمهایش بنوازد چراغهای شعله
ور عشق را. عاشقانه در خویش به تکاپو ایستاده است. آمده است تا از صبر علی علیهالسلام ، جرعه نوش شود و از محبت، زهرا علیهاالسلام سیراب. آمده است تا حقیقت در هوای تازه نفسش، نفس تازه کند. در رگهایت، خون هزاره ها جاری است. با یاد تو، تاریخ به آسمان فرادست خیره میشود و خیمه سوخته را فرایاد میآورد و فریاد میزند. بر خشتهای طغیان سر میکوبد و فانوس یادت را بر مناره های تنهاییاش می آویزد. به
گودال قتلگاه میاندیشد و در طغیانی تازه، فرو میشکند. آمده ای تا به
یمن آمدنت، تمام این صحنهها، لبخند گوارای پیامبر را با اشک درهم بیاویزد.
قنداقه ات در آسمانها آغوش به آغوش میشود و خاک، ضرب میگیرد تا نفست،
خاک مرده را به بهار بنشاند. چراغ خانه روشن است و بهار، در میزند. چراغ خانه روشن است و علی علیهالسلام ، از اشتیاق آمدنت، در پوست نمیگنجد. چراغ خانه روشن است و فاطمه لحظه شماری میکند. چراغ خانه روشن است و پیامبر برای مظلومیتت، شوق و اشک میریزد. هیچکس را یارای رسیدن به آن فرازها نیست که تو بال میگشایی. چراغ خانه روشن است و ملائک تو را دست به دست در آسمانها میگردانند.
گریه شوق من امشب
همه ستاره ها به پیشواز تو می آیند و همه فرشته ها شادمانه برایت آواز
میخوانند. ماه، در پیشانی تو پنهان میشود و آسمان، در چشمهای کوچکت حلقه
میزند. امشب همه پنجره ها باز میمانند تا تو را به تماشا بنشینند. تمام
کلمات، به خاطر آمدنت، امشب شعر میشوند و چامه ها و چکامهه ا نام تو را
بیت به بیت، میرقصند. امشب، بعد از شبهای بسیار طولانی، زمین، بار
دیگر با صدای نفسهای تو، آرام به خواب میرود. دستهای زمین امشب باز
میشود تا آغوش خاک قدمهای تو را بر سینه خویش بفشارد و بار دیگر، پس از
سالها، طعم آسمان را حس کند. امشب، همه گنجشکها پرواز میکنند تا از
شاخه های آسمان برایت ستاره بچینند. پیچکها، بر دیوارهای خانه بیآلایش
پدر گرامیات میپیچند و قد میکشند تا دیوارها، زیباترین گل لبخند جهان را
به تماشا بنشینند. آینه ها ناگهان قد میکشند تا قامت بلندتر از افق تو را به رقص بیایند. اولین بار که میخندی، گلهای سرخ رز، جوانه میزنند و آفتاب، بر سینه آسمان گل میکند. شب
در نور ماه غوطه میخورد و سیاهی در مهی نورانی محو میشود. سایه های
کشدار، پای ایمان تو به پایان میرسند و بهشت، در لبخند گرامی تو ادامه
مییابد. همین که پلک میزنی، پرنده ها در آسمان تکثیر میشوند و ابرها در بارانهای عاشقانه شناور میشوند. با آمدنت، جنگلهایی که بیپرنده مانده بودند، به پرواز درمیآیند و پرستوها، خیال سفر را فراموش میکنند. با
آمدنت، رودها مسیر دریاها را رها میکنند و پای مهربانی تو، در بلندترین
آبشارها به گریه شوق مینشینند و درختها از بهار بارور میشوند و پاییز،
پشت خوابهای سبز درختان جا میماند. با تو، زمین از آرزوهای جاودانگی لبریز میشود و صدای بال فرشتگان، آستانه خوابها را لبریز میکند.
به قدر تشنگی
گاه،
عطش آنقدر در عمق جان نفوذ میکند که پیالههای پی در پی نیز آتش دل را
خاموش نمیکند؛ بلکه بر سوز سینه شرری تازهتر میزند؛ تا آنجا که گویی از
خاکستر وجودت نیز دود برمیخیزد و ناله سر میزند. اینجا دیگر تشنگی با آب، همقافیه نیست! اگر
تمام دریاهای عالم را هم یکباره سر بکشی، آتشفشان عطش درونت به سردی
نمینشیند. آتش عشق را جز با خون نمیتوان فرونشاند؛ آن هم خونی که به خون
حضرت ثاراللّه علیهالسلام در هم آمیزد. عطش، آنگاه فرو مینشیند که خون فوران کند و جاری شود. هر کس به قدر تشنگیاش حسین علیهالسلام را میطلبد و به اندازه طلب و خواستنش، از خود میگذرد و حیات خویش را فدای او میکند. و حسین علیهالسلام ـ سرسلسله تشنگان عالم ـ به عطش کسانی پاسخ میگوید که او را بیشتر از جان خود دوست دارند. گلی می آید
بهارهای شگفتی در راهند. فردا گلی میشکفد که بادها را پرپر میکند. بهارهای شگفتی در راهند؛ این را من نمیگویم؛ آسمان میگوید با هزاران بهاری که دیده است. بهارهای شگفتی در راهند؛ این را زمین میگوید؛ زمین که مادر همه بهارهای آمده است. زمین که آبستن بهارهای شگفتی است که در راهند. فردا
گلی میشکفد که گلها به پیشواز آمدنش، پرپر میشوند. درختها، سجده
میکنند مقدمش را، کوهها سر بر آستان کرم او میگذارند و دریاها، وامدار
زلال چشمانش میشوند. فردا گلی میشکفد که عطرش از همه پنجرههای بسته
عبور خواهد کرد؛ از همه دیوارهای سنگی، برجهای بتُنی، خیابانهای تاریک،
کوچههای رنگ و رو رفته. فردا گلی میشکفد که پنجرهها را باز خواهد کرد و
آینهها را شفاف. فردا گلی میشکفد که ابرها را به باران دعوت میکند،
باران را به زمین تشنه میفشاند، گلها را میرویاند و خورشید را صدا
میکند تا رنگینکمانی شگفت، شرق تا غرب زمین و آسمان را به هم بدوزد؛
رنگینکمانی زیباتر از همه آذینها و خیر مقدمها، رنگین کمانی که مزین به
نام زیبای زیباترین گل دنیاست. فردا باران میبارد، گلی میشکفد. مردی
میآید؛ فردا مردی که قرار است در باران بیاید، خواهد رسید؛ بعد توفان
میگیرد، باران تند می بارد. فردا، گلی میآید؛ گلی که کشتیبان «سفینة النجاة» است. میآید و آرامش را به دلهای عاشق میآورد و منتظران را سوار میکند. فردا
گلی میشکفد که بادها را پرپر میکند. توفان، تاب ایستادگی در برابرش را
ندارد؛ پرپر میشود، نسیم میشود و به پای مبارکش بوسه میزند: «السلام
علیک یا سفینة النجاة»
روز مبارک
شاید
اگر من فطرس نبودم، هیچوقت چشمم به جمال دلآرایت روشن نمیشد. شاید اگر
بالهای سپید من در آتش خشم خدا نمیسوخت، هیچ وقت لطافت دستهای تو را حس
نمیکردم. شاید اگر در آن جزیره دور افتاده، در پس تاریکیها، فریادزنان تو را صدا نمیکردم، هیچگاه توفیق درک حضورت را نمییافتم. آه،
میوه دل علی و فاطمه؛ حسین! چگونه میتوانم عطر دلانگیز قنداقه بهشتیات
را فراموش کنم؟ چگونه میتوانم تصویر روشن نگاهت را از خاطر ببرم؟ یادش
به خیر، چه روز مبارکی بود آن روز! چه ولولهای بود در آسمان! انگار بهشت
میخواست سقف بلند آسمان را بشکافد و به پابوس تو بیاید! انگار آسمان
میخواست از شوق، هروله کنان، به طواف کعبه وجود تو برخیزد! جبرئیل هم با فوج فوج فرشتگان، لبخندزنان صلوات میفرستاد و تهنیت میگفت. یادش
به خیر، آن لحظهای که با بالهای شکسته و چشمان به اشک نشسته ام، بر
شانههای فرشته ای نشستم و به سوی تو آمدم! یادش به خیر، آن لحظه که
بالهای شکستهام را گریهکنان بر قنداقه تو نهادم و خدا را به ن ام تو قسم
دادم که مرا ببخشاید و شفاعت تو را در حقم بپذیرد! یادش به خیر، آن لحظه که تو چشمهای زیبا و مهربانت را گشودی و من برای همیشه، در آسمان نگاهت چون کبوتری گم شدم.
پا به پای دقیقه ها
نمی از بارانهای تازه در مسیر بهکامی ایام میبارد. گلبوسه ها گرد هم آمدهاند تا لحظاتی بدیع را پیش چشمان هستی بگذارند. از این پس، هر چه هست، بوی شیرین آسمان است و بهشت. دلم را بُردهام به سمت آرامش سومین نور مقدس؛ جایی که در کنارش همه فرشتگان، سرگرم وجدند و شادمانی. مدینه امروز تماشایی است. همه چیز، پا به پای دقیقههای حسینی پیش میرود. دلگشاترین باغها را باید در این تولد به تماشا نشست که بهار هر آنچه داشته است، رو کرده. سرسبزی،
طراوت و شادابی فراگیر است. حسین آمده است تا کویرهای پُرعطش، به سیرابی
برسند، تا اذهان خفته بشر، با مفاهیم روشن بیداری و روشنایی الفت بگیرد، تا
شجاعتهای راستین، کاخ شب را سرنگون کند. هراس و جهالت دیگر کارشان تمام است و باید طعم رفتن را بچشند. ... سلام بر این لحظات که دلها را نیز حسینی کرده است.
کشتی نجات
زمین سوم شعبان را عاشقانه میچرخد و تو متولد میشوی، ای سرسلسله عشق! تو خورشیدوار، از تمام دریچههای روشن «هستی» سرکشی میکنی از سرنوشت غریبانه خاک. عطر
هزار گل محمدی در نفسهایت جاری است. میایستی به لطافت بهار، بر آستانه
خزانزده زمین و دنیا از اردیبهشت نگاهت سرشار میشود. لب میگشایی و رشحات
کلامت، عطش دیرسال خاک را سیراب میکند. خوشبختی را برای زمین آوردهای. پلک میگشایی و پروانهها، لرز آسمانی نگاهت را بیپروا بال میزنند. مدینه، از شادی، روی پای خود بند نمیشود. چقدر
هوای زمین، از حضور فرشتهها، سنگین است! آسمان، دست به دامن زمین شده!
درختان، با نغمه حجاز آواز میخوانند، گلها، صلوات میفرستند، مدینه،
لبریز از عطر سلام فرشتههاست. فضای خانه علی علیهالسلام و فاطمه
علیهاالسلام ، مملو از جماعت حوران است. ساکنان عوالم بالا، به زیارت چشمان
تو آمدهاند. کلید خوشبختی دنیا را به دستان روشن تو سپردهاند. نگاهت عطر یاسهای نوشکفته بهشت را دارد. تو مستی شرابهای بالادستی در جام جان های شیفته. جهان تا قیامت سر از این مستی برنمیدارد. لحظه ها و دقایق، از تو دیوانه شده اند. هزار مجنون، آواره سیلای نگاهت هستند. چشمهایت آشیانه سعادت پرندگان خوشآواز است. آمدهای تا کوچک و بزرگ اهالی، سر عشق و ارادت بگذارند بر شانه مهربانی و عطوفت تو! پیش
از اینکه بیایی، ماجرای لبهای تشنهات را خاک، در گوش فرات خواند. تو
میآیی تا در تلاطم توفانی واقعه، توفان زدگان را کشتی نجات باشی. هزار هزار فانوس در چشمهایت روشن است تا آینده بشر، در ظلمات گم نشود.
خون خدا
نامت، سایه گسترده است بر هستی. جهان، وامدار صلابت سرخ نام توست. این تو هستی که در رگ جهان به جریان درآمدهای. نامت، زلال آبشاران است و جریان رودها از سرسبزی تو به وجد آمدهاند. تو
در همیشه ایام، چونان ستارهای درخشنده، بر اوج آسمان به نورافروزی مشغول
هستی. نامت، رمز حیات است. در چشمانت، چشمه چشمه زندگی جریان دارد. تو چراغ
روشنگر "هستی" هستی. تو ایستاده بر افق شوق، آغوش گشودهای جهانی را برای
رستگاری. عشق، کودکی است که در دامان آسمانی تو سخن گفتن آموخته است. عشق، چشمی است که در چشمان تو خندیدن را تجربه کرده است. کلمات، عاجزند از توصیف آسمانی که تو هستی. تو که در رگانت، خون خداوند جاری است. مگر
نه اینکه ثاراللّه نام توست؟! تو، با چراغی خونین در دست، بر دروازههای
وصل ایستادهای. ای ناخدای ایستاده بر عرشه عشق! کشتیات در شط خون شناور
است به سمت رستگاری ابدی. تو از امروز، که پا بر خاک گذاشتی، سکان را در
دست گرفتی تا عاشقانت را، عاشقانی که جز عشق تو و پدرت را در دل ندارند،
به مقصد برسانی. تو آمدهای و چه خوش آمدنی! خداوند، جهان را مسخر نامت خواهد کرد. خداوند، تو را ـ حسین را ـ سرور آسمانها خواهد کرد. نامت، رمز حیات خواهد شد و خون پاکت تا همیشه در رگان تاریخ جریان خواهد داشت. خون تو تا همیشه ایام زنده است. خونی که در رگان تو جاری است. تو میرسی ...
و میرسی از راه؛ تو که معنای مطلق عشقی، تو که خون را تفسیر کردی و عشق
را بر منبر زمان نشاندی. تو که رازهای ناگفته را افشا کردی و بر سر گلدسته
اذان، خون را فریاد زدی، تو که از دستانت چشمه های کرامت میجوشید و از
نگاهت کهکشان نور. میرسی از راه و زمین بر رد گامهایت فخر میکند. و آمدی که بریزی به هم جهانم را به ناکجا بکشی پای ناتوانم را تو آمدی و آبها به تلاطم افتادند تا مبادا جرعهای از وجود تو را درک نکنند. آمدی و غارها هلهله کردند ورودت را، کوهها تکثیر کردند سلامت را و رودها به جریان درآوردند زلال حضورت را. تو
آمدی تا شمشیرها برای همیشه راه مردی و مردانگی را فرا بگیرند. تو آمدی تا
صبح، رنگ و بوی تجلی بگیرد و آسمان بر خویش ببالد؛ وقتی دعایت از شکافهای
روشن این جوهر هفتگانه میگذرد. شرافت و عزت را با جهاد خود زنده خواهی کرد؛ آن گاه که جز نامی از آنها باقی نمانده است. ... و تو آمدی و فرات شرمنده شد، علم عشق، خاک را لمس کرد و دستان خدا بر زمین افتاد. چگونه
میشود از تو گفت و از کربلایت نگفت، ای قلب متلاطم عالم! ای جان مجسم
جهان! تویی که نامت، جهانی را به شور وامیدارد. چشمان علی علیهالسلام ،
تو را میگرید؛ چشمانی که با دیدنت روشن شد. ای خون خدا! تو را باید خدا وصف کند که تو از اویی و خاک، بهانهای بود برای تجلی انوار ایزدی...
در سال چهارم هجرت جامعه نوپاى اسلامى با ولادت امام حسین علیه السلام به وجود یکى از قدسیان الهى زینت یافت . فاطمه
زهرا علیها السلام نوزاد فروزان را در قنداق زرد رنگى نزد سرور آفرینش
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم ، آورد و حضرت ضمن رهنمون دخت
فروغمندش به استفاده از قنداق سفید، در گوش راست نو رسیده قدسى اذان و گوش
چپ اقامه خواند و جبرییل علیه السلام فرود آمد و فرمود: خداوند متعال
ترا سلام رسانده و مى فرماید: از آن جا که على براى تو چون هارون به موسى
است ، نوزاد را حسین که معادل عربى نام شبیر، فرزند هارون ، است نامگذارى
کن . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم روز هفتم ولادت ، گوسفندى
را عقیقه فرمود و بعد از تراشیدن موى سر معشوق الهى ، به وزن موى او نقره
صدقه داد. از آن جا که شیر فاطمه زهرا علیها السلام به جهت بیمارى خشک
شده بود، حسین علیه السلام را نزد رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم
آورده و آن حضرت به مدت چهل روز با گذراندن انگشت مبارک ابهام و گاهى زبان
مبارکش در دهان فرزند دلبندش و مکیدن او، حسین را سیر مى نمود و این سبب شد
که گوشت و خون حسین علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم
بروید؛ از اینرو پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود : حسین از من است و من از حسینم . از بدو تولد، فرشتگان براى عرض تهنیت از یک سو و تسلیت از سوى دیگر به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرود مى آمدند. پیامبر
خدا صلى الله علیه و آله و سلم در یکى از سفرهاى خود، در بین راه ایستاد و
آیه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون ) را تلاوت فرمود و اشک ریخت و
یاران حضرت از سبب گریه پرسیدند و حضرت فرمود: جبرییل مرا از کربلا، کنار فرات که فرزندم حسین را آنجا مى کشند، خبر داد؛ گویا جایى را که به زمین مى افتد و دفن مى شود، مى بینم .
رسول
خدا صلى الله علیه و آله و سلم پس از برگشت از سفر، بالاى منبر رفت و بعد
از سخنرانى ، دست راست بر سر حسن علیه السلام و دست چپ بر سر حسین علیه
السلام نهاد و سر به آسمان بلند کرد و فرمود: بارالها! بى گمان محمد،
بنده و پیامبر تست ؛ این دو پاک ترین و برترین خاندان و ذریه من هستند؛
جبرییل براى من خبر کشته و خوار شدن فرزندم ، حسین ، را بیان کرد.
پروردگارا! شهادت او را مبارک گردان و او را سرور و سالار شهیدان قرار ده ؛
بارالها! قاتل و خوار کننده او را عاقبت به خیر مگردان . در اینجا مردم در مسجد ناله سر دادند و پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا براى او گریه کرده و یاریش نمى کنید! رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در این راستا فرمود: هنگام
ولادت حسین در شب جمعه ، جهت بزرگداشت او، خداوند متعال دستور داد تا
فرشتگان ماءمور جهنم آتش آنرا بر اهل جهنم خاموش کنند و فرشتگان بهشتى
بهشت را بیارایند و حورالعین خود را زینت داده و به دیدار هم روند و دیگر
فرشتگان تسبیح و حمد و سپاس خداى را در صف هاى بهم پیوسته بپا دارند و
جبرییل جهت تهنیت و شادباش گفتن به محضر پیامبر اکرم در هزار گروه که هر
گروهى یک میلیون فرشته است ، فرود آید و به محمد صلى الله علیه و آله و سلم
بگوید: من او را حسین نام نهادم . او را شرورترین شخص زمان او، که سوار
بر بدترین چهارپاست به قتل مى رساند؛ واى بر قاتل حسین و پیشواى او که
دستور قتل را صادر نمود؛ من از کشنده حسین بیزار و او نیز از من بیزار است ؛
زیرا در روز قیامت جرمى بالاتر از قتل حسین نیست که با مشرکان در آتش جهنم
خواهد شد؛ آتش دوزخ به قاتل حسین مشتاق تر از بهشت به بهشتیان است . جبرییل را هنگام هبوط، یکى از فرشتگان الهى دید و پرسید: امشب چه شده ؟ آیا قیامت اهل دنیا به پا شده است ؟ جبرییل فرمود: براى محمد فرزندى به دنیا آمده که خداوند متعال مرا جهت اظهار تهنیت به محضرش ، فرستاد. آن فرشته گفت : اى
جبرییل ! قسم به آفریننده مان ، وقتى به حضور محمد شرفیاب شدى ، اسلام مرا
به او برسان و از قول من به او بگو که بحق کودک نو رسیده ات ، از
پروردگارت بخواه تا از من خشنود شده و بالها و مقام و منزلت مرا در بین
فرشتگان به من باز گرداند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم که
ضمن دریافت تهنیت و تحیت الهى از جبرییل ، از شهادت حسین علیه السلام آگاهى
یافته بود، فرمود: قاتل حسین از امت من نیست ؛ و من و خداوند متعال از ایشان بیزار هستیم . و
به دنبال این ، حضرت نزد فاطمه زهراء علیها السلام آمد و خبر شهادت ریحانه
خود را به دخت گرانقدرش داد و زهراء علیها السلام اشک ریخت و فرمود: اى کاش او را به دنیا نیاورده بودم . در اینحال رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: امامان بعد از حسین ، از وى آفریده خواهند شد. حضرت نام یک یک ایشان را تا امام زمان ، مهدى عج الله تالى فرجه الشریف ، اظهار فرمود و گفت : عیسى بن مریم پشت سر او نماز خواهد خواند. در
این لحظه ، فاطمه علیها السلام را آرامش فرا گرفت و سپس جبرییل تقاضا و
درخواست آن فرشته را بیان فرمود و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حسین
را به آغوش گرفت و به آسمان اشاره کرد و فرمود: بارالها! به حق این
مولود بر تو بلکه به حق تو بر این مولود و بر جدش ، محمد، و ابراهیم و
اسماعیل و اسحاق و یعقوب ، اگر حسین ، فرزند على و فاطمه ، را نزد تو قدر و
منزلتى است ، از درداییل خشنود شود و بال ها و مقام و منزلتش را براى او
برگردان . خداوند متعال ولایت امیر المؤ منین على علیه السلام را براى
فرشتگان اظهار نمود و همه ملائکه جز فطرس آنرا پذیرفتند و از اینرو خداوند
متعال بال او را شکست . هنگام ولادت امام حسین علیه السلام ، وقتى جبرییل
جهت عرض تهنیت و شادباش به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى
آمد، فطرس به او گفت : مرا نزد محمد ببر و حاجت مرا به او بگو تا برایم دعا کند. وقتى
جبرییل براى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حاجت فطرس را اظهار نمود،
حضرت ، ولایت على علیه السلام را به او عرضه کرد و بعد از پذیرفتن او،
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شاءنک بالمهد فتمسح به و تمرغ فیه . بر تو یاد آن گهواره ؛ خود را به آن بچسبان و او را در بر گیر. فطرس
خود را در حالیکه رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم براى او دعا مى
کرد، به گهواره چسباند و خداوند متعال توبه اش را پذیرفت و بعد از بهبودیش
به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گفت : در قبال این لطف و مرحمت ، زیارت و سلام و درود هر کسى را براى امام حسین علیه السلام ، به وى ابلاغ مى کنم . پیامبر خدا (ص) میفرماید: الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا .حسن و حسین در همه احوال امام و پیشوایند؛ چه بایستند و چه بنشینند.
عید است و جهان روضۀ رضوان حسین است از عرش الی فرش، گلستان حسین است بـا گریـۀ شـوق نبـی و حیــدر و زهـرا چشم همگان بر لب خندان حسین است
فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال هم محمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست
امشب شب میلاد حسین است حسین اندر همه جا یاد حسین است حسین خوانند همه نادعلى، لیک على امشب بلبش ناد حسین است حسین
مژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد پیک شادی ز بر حضرت جانان آمد مژده ای دل که برای دل غمدیده ما هدهد خوش خبر از نزد سلیمان آمد ولادت امام حسین (ع) بر شما مبارک میلاد حسین شادى دلها شد امید دل پیامبران پیدا شد اینک بسویش برو که فردا دیر است کز آمدنش در شفاعت وا شد
ای پناه مستمندان یا حسین بن علی ای دوای دردمندان یا حسین بن علی کشتی راه نجات ما گنه کاران رس به فریاد غریبان یا حسین بن علی ولادت با سعادت امام حسین (ع) مبارک
نام تو را دواى درد است حسین بى یاد تو بین که چهره زرد است حسین عشق تو مرا ز خویش بیگانه نمود بى عشق تو بین که سینه سرد است حسین
شهنام درآوه
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1397 ساعت 20:06