|
خرید و فروش فیش عمره در اسرع وقت
اینم شماره امام رضا (ع) برای همه عاشقائی که دلشون برای مشهد تنگ شده
مارو هم از دعای خیرت فراموش نکن
05112003334
www.daraveh.blogsky.comتور زیارتی نور ( التماس دعا)
درد،
تمام وجود خدیجه را دربرگرفته است. آن چه بر درد او می افزاید، زخم
زبانهایی است که زنان قریش در پاسخ او، بر او وارد آوردهاند. حالا مادر
اسلام، زیر سقف خانه، تنها و بیسامان نشسته و از درد به خود می پیچد. نمی
داند کدام درد بر او سختتر آمده است. این درد، یا درد سرزنشهای
مردم؟!...........
به بانگ بلند بر آسمان صافی آبی رنگ نوا سرداده اند . بشیری در گوش فلک آواز بشارت می خواند که هان باخبر باش که مولودی در راه است! مدح و ستایش آن خدایی را که از هیچ آدمی آفرید و از آن بنی آدم را و سپس جانشین خود گردانید آنان را در زمین تا اشرفی باشند، بر تمام مخلوقات . ..........
ویا
فرشته ای بود در سیمای آدمیان، فرشته ای که از بارگاه الوهیت به سرزمین
انسانها قدم نهاد... تا پاکی وصفای اسمان را تجسم دهد. تا از روزنه وجود
خویش دریچه ای خوش منظر به سوی بهشت خدا باز کند. تا تمام زیبائی های بهشت
را یکجا بر صفحه زندگی خود ترسیم نماید. تا نقش بدیع فضیلت وطهارت را در
برابر چشم آدمیزادگان قرار دهد. ..........
این جا مکه مکرمه است.. و امروز جمعه.. 20 جمادی الثانی..از سال هشتم قبل از هجرت.
شب در سحرگاهان پنهان شد.. و فجر صادق به سوی کرانه روزی زیبا روانه گشت.خانه نبوت در این روز فرخنده که روز آدینه و عید است و روز شادی منتظرمهمان است.. آن هم چه مهمانی! محمد و خدیجه هر دو، لحظه شماری می کنند که باردرخت نبوت را برگیرند.
ناگهان گل های وجود شکوفا شده به عطر افشانی می پردازند.......
طرح گل فاطمه را ریخته کوثر و یاسین به هم آمیخته
غنچه طاها که ز یاسین زده شعله به جان گل و نسرین زده
دروازه های آسمان، گشوده می شود و بارانی شگفت، زمین را فرا می گیرد. مدینه، لبریز عطر یاس، با چشمانی گشاده تر از هر روز
بیستمین روز جمادی الثانی را دیدار می کند..........
امشب; شــب ولادت زهرای اطهر است
کز نور طلعتش همه عالم منور است
خورشیـــد طالـع است به دامان مصطفی
کز مقدمش ستاره اسلام ازهر است
صدای رویش گل به گوش میرسد و نوای دلنشین پرندگان همه جا را فراگرفته است.
طبیعت قدم بهار را بر چشم نهاده و همة زیورهایش را به کار گرفته است تا جمال خویش بنماید.
سختی و سردی یخهایی که کوهها را در زمستان به انجماد زندانی کرده بودند اینک در برابر صدای ریزش چشمهسارها و رودها بیمعنی شدهاند........
از شخصیت فاطمه
سخن گفتن بسیار دشوار است.فاطمه یک زن بود ، آنچنان که اسلام می خواهد که
زن باشد.تصویر سیمای او را پیامبر ، خود رسم کرده بود و او را در کوره های
سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب
ساخته بود.
وی در همه ابعاد گوناگون ((زن بودن)) نمونه شده بود......
از کرانه کوثر
فاطمه! ای گلواژه آفرینش!
کجا زبان ما را رسد که وصف تو گوییم و کجا به اندیشه ما آید که ذکرتو آریم، و کجا توان قلم بود که نقش حسن تو نویسد و کدام آینه است که درخشش نور تو را بتاباند.
فاطمه! ای بزرگ بانو!
ای نام تو، جامع کمالاتت که گویای عصمت آتش سوز توست. ای آن که دامنت، رسالت سردار توحید را پرورد. ای آن که مهر رخت، خورشید فروزان مریم و آسیه و خدیجه را فزونتر است؛ چرا که جهان بانوان را تو سروری. ای آن که شهد شهادت سوزانت را ازچشمه صداقت و اخلاص چشیده ای. ای آن که بر گرده گیتی، دوریحانه مصطفی (ص) را مادری، پس نقش آفرین کربلای تویی؛ آری .........
وفاطمه ...آمد و اینگونه ماه شد
روزی در ابطح پیامبر نشسته آمد ازطرف خدا آن فرشته
جبرئیل بود امین وحی آورده بود بهرپیامبروحی
فاطمه آیینه ی حیدر نماست فاش بگو: فاطمه شیر خداست
چیست در آینده حیرت فزا ؟ یکد ل طوفانی غیرت فزا
آمد... و واژگان نور میان کلام جهانیان جان گرفت و آسمان عشق در میان دوستان ایمان، باران آمد.... و هرم حضور آفتابیاش سلام و صلوات را مهمان چشمان عاشقان کرد و حضور و رایحه سبز ایمان را تکرار ،....
آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتی دوست داشتنی بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملک خوب و پاک و صمیمی، این امین رازهای من و پیامهای خداوند، پیام آورد که معبود، چهل شبانه روز تو را میخواند، یک خلوت مدام چهل روزه از تو میطلبد...
«فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَه بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ؛1 پس چون از آن درخت خوردند، زشتی هایشان برایشان آشکار شد؛ پس بر آن شدند که از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند».
درخت ها، سایه در سایه، چتر در چتر، جوی ها دل در هم، بوته ها سر در سر... و ما رد شدیم.
مرغ ها، ترانه در ترانه، رودها زمزمه در زمزمه، بادها های در هو... و ما رد شدیم.
فرشته ها بال در بال، حوری ها دامن در دامن... و ما رد شدیم...........
آسمان میخندد. زمین پایکوبی میکند. در زمین و آسمان هنگامهای برپاست. آسمانیان سردرگوش هم گذاشته، با شادی و سرور، سرود مقدم دلدار را زمزمه میکنند. ملائک زمان و زمین را گلباران میکنند. از خانه خدیجه نوری میدرخشد که عالم را روشن کرده است. فرشتگان صف به صف ایستادهاند تا......
نامکشوف ترین نام، دلخوشی پیوسته پیامبر(ص)!
پیش از خلقت تو بودی، که چکیده ی وجود خدایی در ذات هستی!
آدم7 در مقابل نور وجودت به سجده درآمد و علم آموزی نمود و آن گاه، به نور کلمات وجودت از سرگردانی نجات یافت! ..........
عطر شورانگیز غزل ها طرحی از عطر توست; جلوه ی آینه ها از تصویر توست که در سینه دارند، بهار با همه دلبری اش، تمام زیبایی اش را از تو وام می گیرد .
بانوی سپید شعر من! . . . ملایک، بال در بال، گستره ی آسمان را برای قدوم تو مهیا کرده اند . برگ های تمام درختان به یمن دیدار تو سبز گشتند و سبزی و طراوت را به جهان تقدیم کردند . پیچکان عاشق با هر نگاه لبریز از آینه ات عاشقانه می پیچند و بالا می روند . . . .
ای زمین گوش بسپار ، صدای هلهله می آید . از اوج آسمان ها ، صدای پایکوبی و شادی شنیده می شود . بوی بهترین عطرهای بهشتی فضا را آکنده است. ملائک ، صف به صف در انتظارند و سبد های گل در دست ، چشم انتظار ورود تک گل باغ آفرینش اند. همه شادند. راهش را با گل های بهشتی آزین بسته اند . فرش قدومش ،بال ملائک وچراغ راهش نور الهی است......
این فرشته زمینى پاک که سرور دل خسته و بى رمق رسول خداست; برگزیده اى است از میان تمام مخلوقات حضرتش. که آغاز آفرینش او, حکایتى ناپیداست. ژرف و عمیق. آنسان که بى شک, اعتکاف چهل روزه رسول اکرم این بار نیز معجزه اى دیگر در بر دارد. جایگاه رفیع و منیع او در بارگاه الهى, غیر قابل ترجمه است. ...
در و دیوار مکه را آیینه بندان کنید . آسمان مکه ار ستاره باران کنید . از عرش تافرش را با گل های یاس بیارایید . امشب خانه محمد ( صلی الله علیه و آله) میهمانی کوچک از آسمان دارد . میهمانی که قدومش از خاک تا افلاک را نورافشان کرده است . میهمانی که همچون شهاب شب تاریک جاهلیت را می شکفد . و در آغوش پرمهر محمد ( صلی الله علیه و آله) جای می گیرد . ...............
ماه
ها از رویش جوانه های بی حصار «هست شدن»ها گذشته است. زمان از سالی می
گذرد که واپسین دعوت های دور از چشم نامأنوسانِ روشنی تمام شده است؛ حالا
همه از کنار هر گمان بی صدایی هم که رد می شوند، می دانند تو در زوایای
پنهان و آشکار گمان های تشنه مردم نشسته ای، حالا خدا فرمانِ تازه ای برای
پیامبرش دارد، فرمانی که پیش از آنکه بر بال کبوتران تبسم نشین به تو ابلاغ
شود، رؤیای آرامشی را در اعماق کائنات رقم زده و باعث شده است تا ساکنان
آسمان پیشاپیش، حوالیِ حلولِ کسی در زمین به هلهله بنشینند؛ کسی که مضمون
شفاف بهانه آفرینش است:....
و فاطمه آمد...تا زیبایی ، زیبا شود...محبت ، عاطفه آغاز شود...و فاطمه آمد تا...
علی ، حیدرشود، کرارشود... وفاطمه آمد تا ...
کوثر زاینده نور شب نزول بهشت بی تابی نکن خدیجه
میلاد کوثر شنید گوش دلم مژده از ولادت زهرا(س)
میلادش تولد بهاراست ؛ تولد آب است و تولد هر چه پاکی و زلالی . میلادش از هر سو رحمت است. از آن جهت که ادامه ی راه انبیاست. فاطمه ( س) امتداد راه انبیاست. اگر او نبود، طریق انبیا ابتر می ماند و این سلسله ی پیوسته به بن بست می رسید. ...
خلقت آفرینش بنام فاطمه..
بشارت باد بر اهالی زمین که سیب سرخ بهشت، جوانه زده است! نام تو، ریشه شر را خشکاند و آتش دوزخ را سر کرد بر پیروان طریقه رستگاری. خانه وحی، با درخشش نام تو، روشنتر شد، تا نشانهای باشد بر حرمت زن، تا دیگر رنگ چهرهها با شنیدن صدای تولد دختران، کبود نشود؛ تا دیگر ....
دروازه های آسمان، گشوده می شود و بارانی شگفت، زمین را فرا می گیرد مکه، لبریز عطر یاس، با چشمانی گشاده تر از هر روز، بیستمین روز جمادی الثانی را دیدار می کند.دروازه های آسمان گشوده می شود و فرشتگانی بی شمار، هلهله کنان فرود می آیند.....
امشب; شب ولادت زهرای علیها السلام اطهر است کز نور طلعتش همه عالم منور است
خورشید طالع است به دامان مصطفی صلی الله علیه و آله کز مقدمش ستاره اسلام ازهر است
اینکه حضرت فاطمه، بانوى بانوان جهان و سرور عالم به شمار آمده است، حکایت از فضائل بى شمار و مقام والاى او دارد.راویان، در مجموعه هاى حدیثى، احادیث فضائل او را گرد آورده اند،مؤلفان، در ترسیم شخصیت آن کوثر بى نظیر، کتاب ها نوشته اند،....
ای لیلی مجنون وجود!
خاک وجود ما، با شبنم عشق تو گل شد و درخت آفرینش به شوق تو گل کرد!.....
مهرداد اوستا
حضرت فاطمه زهرا(س)
اقبال مىگوید: زنان مسلمان باید سیرت فاطمه زهرا(س) دخت گرامى رسول خدا(ص) را دستورالعمل و سرمشق خود سازند، به حجاب و عفاف گرایند و از خودنمایى و بىبند و بارى زنان غربى احتراز جویند، زیرا زهرا (س) به عنوان دختر و همسر ایده آل و مادر نمونه شایسته هرگونه تقدیر و تحسین است.........
مادریازده خورشید..آمدی و بر زمین ...بشارت میلاد...لبخند تو..
این جا مکه مکرمه است.. و امروز جمعه.. 20 جمادی الثانی..از سال هشتم قبل از هجرت. شب در سحرگاهان پنهان شد.. و فجر صادق به سوی کرانه روزی زیبا روانه گشت.خانه نبوت در این روز فرخنده که روز آدینه و عید است و روز شادی منتظرمهمان است.. آن هم چه مهمانی! محمد و خدیجه هر دو، لحظه شماری می کنند که باردرخت نبوت را برگیرند. ......
برایحضرتزهرا(س)
.... فاطمه
شنیده می شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...
نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
نوشت نام تورا، نام آشنایی که ـ
بشارت باد بر اهالی زمین
که سیب سرخ بهشت، جوانه زده است!
شعر آیت الله العظمی وحید خراسانی
درباره حضرت فاطمه زهرا(س)
بدرود ای ماهی که پاداش آن بی حساب بود و بخشش آن، بی دریغ.
بدرود ای زمزمه های سحر، ای گریستن های پنهانی و ای جاذبه های قرآنی.
بدرود ای سحرهای قشنگ دعا و لحظه های سبز اجابت.
بدرود ای سجده های حضور و دقایق سرشار از نور.
بدورد ای ماه فراوانی، ای شب های قدر، ای سفره گسترده رحمت.
بدرود ای ماهی که دعا در آن مستجاب بود.
بدرود ای بهترین ماه ها، ای ماهی که به یمن حضور تو، درهای بهشت گشوده بود و درهای دوزخ بسته.
بدرود ای ماهی که توبه و بازگشت را پاسخی جز قبول نبود.
بدرود ای ماه رخسار که دیروز چشم به راه آمدنت بودیم و امروز برای بازگشت دوباره ات، اشک شوق به دامن می ریزیم.
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
سی روز جان را در آزمون بندگی محک زدیم و چونان مجاهدی دست از جان شسته، به مصاف با هوای نفس و وسوسه ابلیس رفتیم و اینک هنگامه رهاشدن از دام های تنیده مال و منال دنیاست. و آنجا که دنیا با همه زرق وبرق هایش خودنمایی می کند، جهاد با مال، کم از جهاد با جان نیست و گاه دشوارتر از جان باختن می نماید.
مبادا که گاه بریدن از مال، دلت بلرزد و گاه دهش و بخشش، دستت سستی کند که هرچیز را زکاتی است که گذشتن از آن، شرط سپاسگزاری و فرمان بری است.
سی روز تن و جان را در بهاری ترین فصل از گردش عمر در سایه بندگی و پرهیز، سرسبزی دادند و پربار کردند و اینک زکاتی باید پرداخت تا از رنج گرسنگان کاست و چهره ر از غبار فقر پیراست و فراوانی را به خانه های ماتم زده برد و سفره های بسته را با عطر نان آشنا کرد که نگاهداشت ایمان، بی نان دور و دشوار می نماید. پس به شکرانه به بارنشستن جان و سلامت تن، دستی باید گرفت و باری از دوش برداشت. آمده ایم تا در پیمانی دوباره با خداوند، با دل کندن از زرق وبرق خاک و با پرداخت زکات، جامع عمل بر نیایش های رمضانی خود بپوشیم و دامن رستگاری را به کف آریمو خویشتن را پاک کنیم.
نمی توان اطراف خود را از سفره های خالی، پر دید و غبار بی چیزی را در چهره یتیمان و گرسنگان دید و بر خود نلرزید.
نمی توان لاف بندگی خداوند کریم را زد و دل نگران شکم های از گرسنگی به پشت چسبیده نبود. باید کاری کرد؛ باید مجاهدانه، نان را به سفره های خالی شهر برد که نماز و روزه، بی زکات کاری از پیش نمی برند و نوری نمی آفرینند.
این کلام خداوند است که می فرماید: «مؤمنان خانه نشین که زیان دیده نیستند، با آن مجاهدانی که با مال و جان خود در راه خدا جهاد می کنند، یکسان نمی باشند.»همچنین می فرماید: «با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این برای شما بهتر است.»
گفت پیغمبر که نفحت های حق
اندر این ایام می آرد سبق
گوش و هش دارید این اوقات را
در ربایید این چنین نفحات را
نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را می خواست، جان بخشید و رفت
نفحه دیگر رسید آگاه باش
تا از این هم وانمانی خواجه تاش
انگار همین دیروز بود که چشم های اشتیاقمان را به پهنه آسمان دوخته بودیم و آمدن ماه نو را انتظار می کشیدیم؛ ماهی که زمین را به آسمان پیوند می دهد و انسان را از تعلقات تن می کَنَد و به حقیقت ایمان نزدیک می کند، ماهی که آدمی را به میهمانی حضرت دوست دعوت می کند و او را بر کنار سفره بی پایان رحمت می نشاند، ماهی که با نور نماز و نیایش و با ریسمان روزه و پرستش و در سایه سار قرآن، تو را از چاه بردگی به ستیغ بلند بندگی می رساند. اینک آن ماه دلربا، آهنگ رفتن دارد و ما مانده ایم با یک دنیا انس و دل سپردگی و رنج تنهایی و بی تابی فراق. باید بسوزیم و بسازیم و چشم به راه آمدنش باشیم، تازه اگر نفسی از عمر باقی باشد و قافله مرگ، ما را با خود نبرد.
آری، مهمان عزیزی که سی روز عطر معنویت و ملکوت را در کوچه پس کوچه های جان ما می پراکند و شهر را مژده آبادانی می داد، انیک آماده رفتن است.
دریغا که ماه رمضان، دامن کشان می رود و دل های شیفته آنان که روزهایش را روزه داشتند و شب هایش را با قرآن و نیایش خوش بودند، با خود می برد.
ماه رمضان می رود و ما حیرانیم که شب قدر را جز در این ماه مبارک در کدام پاره زمان و در کجای روزگاران سراغ بگیریم! چه سخت می گذرد غروب های پس از این تا طلوع رمضانی دیگر!
یادش بخیر قرآن به سر گرفتن شب قدر، زانوزدن کنار سفره افطار، دعای سحر، بی قراری لحظه های اذان.
یادش به خیر روزهای روزه و شب های افطار و اشک های دم سحر.
یادش به خیر سی روز عاشقانه زیستن و سی روز بندگی کردن، سی روز دل سپردن و سی روز سربه زیری محض و اینک وداع با ماه خوبی ها، بدرود با ماه آدم شدن... .
بدرود ای ماهی که پاداش آن بی حساب بود و بخشش آن، بی دریغ.
بدرود ای زمزمه های سحر، ای گریستن های پنهانی و ای جاذبه های قرآنی.
بدرود ای سحرهای قشنگ دعا و لحظه های سبز اجابت.
بدرود ای سجده های حضور و دقایق سرشار از نور.
بدورد ای ماه فراوانی، ای شب های قدر، ای سفره گسترده رحمت.
بدرود ای ماهی که دعا در آن مستجاب بود.
بدرود ای بهترین ماه ها، ای ماهی که به یمن حضور تو، درهای بهشت گشوده بود و درهای دوزخ بسته.
بدرود ای ماهی که توبه و بازگشت را پاسخی جز قبول نبود.
بدرود ای ماه رخسار که دیروز چشم به راه آمدنت بودیم و امروز برای بازگشت دوباره ات، اشک شوق به دامن می ریزیم.
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یک بار چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گلّه بُد از گرگ
فریاد که زود از سر این گلّه، شبان رفت
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
بی قدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت
برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت
چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنه که به صائب ز وداع رمضان رفت
نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد
باده خرم عید است که در ساغر شد
روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر
که ببخشند هرآن کس که در این دفتر شد
ساقی از میمنت عید دهد باده صاف
جرعه گیرید چو معشوق به خم رهبر شد
مطربا! نغمه عیدانه زن و دست فراز
که زهر پرده نغزت، هله ای دیگر شد
صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید
صد کشم رشک که ایام صیام آخر شد
فرصتی بود که این تیره دلی صاف شود
بر تشنبه لبان کوثر شد
آتشی بود که در سردی سوزان وجود
دم گرمی شد و در مجمر دل اخگر شد
وای بر ما که از این جام نگیریم لبی
حیف زان آتش اگر سوخت و خاکستر شد
حالی عید شد و رونق می افزون گشت
مستی افزون کند این باده چو پرشکر شد
دردا که ماه رحمتِ حق باز هــم گذشت
با آن که لحظه لحظه او مغتنـــــــم گذشت
درهای مغفــــرت به روی ما گشوده بود
مهمانی خدا به وسعت جود و کرم گذشت
شـــبهای قـــدر او چقــدر باشکوه بود
ساعات غـــرق عفــو گنه، دمبهدم گذشت
بر خرمن گناه من آتش کشــــید دوست
با آن که دیــــد معصیتـــم از رقــــم گذشت
دســــت مــــرا گرفت خـــدا و نجات داد
وقتی ز پا فتــــادم و آب از ســــرم گذشت
ای دل به هوش باش پس از ماه مغفرت
ماهــــی که میزدند گنه را قلــــم گذشت
هــــر کس نبُرد بهره از این چشمه زلال
باور کنیــــد زندگــیاش در عـــــدم گذشت
در عیـــد فطر خوان کـرم چیده میشود
گــــر ماه رحمت و کــــرم ذوالکــرم گذشت